احساس آزادی
غلامرضا امامی در قالب مطلبی در صفحه 36 هفته نامه "کتاب هفته خبر" در مورد مرحوم جلال آل احمد چنین میگوید:
گاه که در کنار او بودم، من نوجوانی بودم و او بیش از بیست سال از من بزرگتر. و نه تنها به سن که در همه چیز... اما باید گاه میدویدم تا به او برسم. در کنار شط خرم خرمشهر که هفتهای میزبانش بودم بارها میگفتم:
- آقا جلال، باید بدوم تا به شما برسم، با این کفش گشادی که به پا کردهاید و مثل بلم میماند، انگار میخواهید از این سوی آب به آن سو بروید.
میخندید و میگفت:
- جوان میخواهم در پایم لااقل احساس آزادی کنم.
غلامرضا امامی در ادامه می نویسد:
هر که با او همگام و هم نظر نبود، رقیب و دشمنش نبود، بلکه به مهر می خواست و به جد که نظرش را بنویسد... و گاه کار به اصرار و ابرام از سوی او می کشید...
+ نوشته شده در سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 22:25 توسط طاهره مشایخ
|
***این وبلاگ وقف پدربزرگ ها و مادربزرگ هایم می باشد. یادم باشد فقط در راه رستگاری و ماندگاری قدم بگذارم تا دعای خیری نصیب آنها شود. ***